۳۵۰ بار خوانده شده

غزل ۳۱۲

گو جان ستان از من که من تن در بلای او دهم
پیکر به خون اندر کشم جان خونبهای او دهم

بزم فراغ آراست دل کو بی محابا غمزه‌ای
کش من ز راه چشم خود سر در سرای او دهم

جانی به حسرت می‌کنم بهرعیادت گو میا
کی بهر حفظ جان خود تشویش پای او دهم

ماخولیا گر نیست این جویم چرا خونخواره‌ای
کو قصد جان من کند من جان برای او دهم

چون عشق خواهم دشمنی این جان ایمن خفته را
تا باز سد ره هر شبی تغییر جای او دهم

وحشی شکایت تا به کی از روزگار عافیت
ایام رشک عشق کو تا من سزای او دهم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۱۱
گوهر بعدی:غزل ۳۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.