۴۰۸ بار خوانده شده

غزل ۲۹۸

در آن مجلس که او را همدم اغیار می‌دیدم
اگر خود را نمی‌کشتم بسی آزار می‌دیدم

چه بودی گر من بیمار چندان زنده می‌بودم
که او را بر سر بالین خود یکبار می‌دیدم

به من لطفی نداری ورنه می‌کردی سد آزارم
که می‌ماندم بسی تا من ترا بسیار می‌دیدم

به مجلس کاش از من غیر می‌شد آنقدر غافل
که یک ره بر مراد خویش روی یار می‌دیدم

عجب گر زنده ماند شمع سان تا صبحدم وحشی
که امشب ز آتش دل کار او دشوار می‌دیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۹۷
گوهر بعدی:غزل ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.