۳۶۲ بار خوانده شده

غزل ۲۸۱

ما گل به پاسبان گلستان گذاشتیم
بستان به پرورندهٔ بستان گذاشتیم

می‌آید از گشودن آن بوی منتی
در بسته باغ خلد به رضوان گذاشتیم

در کار ما مضایقه‌ای داشت ناخدا
کشتی به موج و رخت به توفان گذاشتیم

در خود نیافتیم مدارا به اهرمن
بوسیدن بساط سلیمان گذاشتیم

کردیم پا ز دیده به عزم ره حرم
ره بسته بود خار مغیلان گذاشتیم

ظلمت به پیش چشمهٔ حیوان تتق کشید
رفتیم و ذوق چشمه ی حیوان گذاشتیم

وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق
او را به بند خانهٔ حرمان گذاشتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۸۰
گوهر بعدی:غزل ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.