۳۵۷ بار خوانده شده

غزل ۲۴۹

مستحق کشتنم خود قائلم زارم بکش
بی گنه می‌کشتیم ، اکنون گنهکارم بکش

تیغ بیرحمی بکش اول زبانم را ببر
پس بیازار و پس از حرمان بسیارم بکش

جرم می‌آید زمن تا عفو می‌آید ز تو
رحم را حدیست ، از حد رفت ، این بارم بکش

وحشیم من کشتن من اینکه رویت بنگرم
روی خود بنما و از شادی دیدارم بکش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۴۸
گوهر بعدی:غزل ۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
Avatar نقش کاربری
م.ط.د
۱۴۰۱/۸/۱ ۰۶:۳۲

روی خود بنما و از شادی دیدارم بکش!

عالی!!!