۳۶۸ بار خوانده شده

غزل ۲۲۹

مست آن ترک به کاشانه من بود امروز
وه چه غوغا که نه در خانهٔ من بود امروز

وای بر غیر اگر یک دو سه روزی ماند
با من این نوع که جانانهٔ من بود امروز

بی لبت خون دلی بود که دورم می‌داد
می که در ساغر و پیمانهٔ من بود امروز

بسکه شب قصهٔ دیوانگی از من سر زد
بر زبان همه افسانهٔ من بود امروز

شرح ویرانگی جغد غم از وحشی پرس
زانکه یک لحظه به ویرانهٔ من بود امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۲۸
گوهر بعدی:غزل ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.