۳۳۵ بار خوانده شده
که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید
کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید
رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد
دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید
ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد
هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آید
کمینه خاصیت عشق جذبهایست که کس را
ز هر دری که برانند بیش ، بیشتر آید
سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی
نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید
مگو که وحشیم آمد ز پی اگر بروم من
چه مانع است نیاید چرا به چشم و سر آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید
رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد
دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید
ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد
هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آید
کمینه خاصیت عشق جذبهایست که کس را
ز هر دری که برانند بیش ، بیشتر آید
سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی
نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید
مگو که وحشیم آمد ز پی اگر بروم من
چه مانع است نیاید چرا به چشم و سر آید
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۲۲۰
گوهر بعدی:غزل ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.