۳۹۴ بار خوانده شده

غزل ۲۱۷

به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند
مرا به لطف نهان تو بد گمان نکند

تو خود مرا چه کنی لیک چشم را فرمای
که آن نگه که تو کردی زمان زمان نکند

تو رنجه‌ای زمن و میل من ولی چکنم
بگو که ناز توام دست در میان نکند

گرم مجال نگاهی بود زمان چکنم
حکایتی که نگه می‌کند زبان نکند

هزار سود در این بیع هست خواهی دید
مرا بخر که خریدار من زیان نکند

جفا و هر چه کند گو به من خداوند است
ولیک نسبت ما را به این و آن نکند

بس است جور ز صبر آزمود وحشی را
هزار بار کسی را کس امتحان نکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۱۶
گوهر بعدی:غزل ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.