۳۲۳ بار خوانده شده

غزل ۱۸۰

پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
که شوق افزون شود چون روزگاری در میان افتد

به خود دادم قرار صبر بی او یک دو روز اما
از آن ترسم که ناگه روزگاری در میان افتد

فغان کز دست شد کارم ز هجر و کار سازان را
ز ضعف طالعم هر روز کاری در میان افتد

خوش آن روزی که چون گویند پیشت حرف مشتاقان
حدیث درد من هم از کناری در میان افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۷۹
گوهر بعدی:غزل ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.