۳۶۶ بار خوانده شده

غزل ۱۶۰

گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید
دل در نظر یار چنین خوار نیاید

ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل
بر جان کسی اینهمه آزار نیاید

فرماندهی کشور جان کار بزرگیست
نو دولت حسنی، ز تو این کار نیاید

ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل
عادت به قفس کرده به گلزار نیاید

با بوی بسازم که گل باغچه وصل
بیش از بغل و دامن اغیار نیاید

ناپخته ثمر اینهمه غوغای خریدار
نو باوهٔ این باغ به بازار نیاید

بس ذوق که حاصل کند از زمزمهٔ عشق
از وحشی اگر یار مرا عار نیاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۵۹
گوهر بعدی:غزل ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.