۳۷۷ بار خوانده شده

غزل ۱۴۲

آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی خوب بود

من چرا در عشق اندیشم ز سنگ طعن غیر
آنکه مجنون بود اینش در جهان سرکوب بود

چند گویی قصهٔ ایوب و صبر او بس است
بیش از این ما صبر نتوانیم آن ایوب بود

بود از مجنون به لیلی لاف یکرنگی دروغ
در میان گر احتیاج قاصد و مکتوب بود

من نمی‌دانم که این عشق و محبت از کجاست
اینقدر دانم که میل از جانب مطلوب بود

این عجایب بین که یوسف داشت در زندان مصر
پای در زنجیر و جایش در دل یعقوب بود

وحشی این مژگان خون پالا که گرد غم گرفت
یاد آن روزی که در راه کسی جاروب بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۴۱
گوهر بعدی:غزل ۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.