۳۱۳ بار خوانده شده

غزل ۱۳۹

چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود
که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود

شد آتش جگرم پیش مردمان روشن
ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود

به التفات تو دارم امیدواریها
ولی ز خوی تو ایمن نمی‌توانم بود

ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو
کدام روز دگر اینقدر فغانم بود

زبان خامهٔ من سوخت زین غزل وحشی
مگر زبانه‌ای از آتش نهانم بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳۸
گوهر بعدی:غزل ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.