۳۴۳ بار خوانده شده

غزل ۱۱۰

هجران رفیق بخت زبون کسی مباد
خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد

یارب حریف گرم کنی همچو آرزو
گرم اختلاط داغ درون کسی مباد

این شعله‌های ظاهر و باطن گداز هجر
پیراهن درون و برون کسی مباد

آن گریه‌های شوق که غلتید کوه از و
سیل بنای صبر و سکون کسی مباد

سد بند شوق پاره کند زور آرزو
یارب که بخت شور و جنون کسی مباد

نعلم به نام جملهٔ اجزا در آتش است
جادوی او به فکر فسون کسی مباد

وحشی هزار بادیه دورم ز کعبه کرد
این بخت بد که راهنمون کسی مباد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۰۹
گوهر بعدی:غزل ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.