۳۵۳ بار خوانده شده

غزل ۹۲

می‌نماید چند روزی شد که آزاریت هست
غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست

چونی از شاخ گلت رنگی و بویی می‌رسد
یا به این خوش می‌کنی خاطر که گلزاریت هست

در گلستانی چو شاخ گل نمی‌جنبی ز جا
می‌توان دانست کاندر پای دل خاریت هست

عشقبازان رازداران همند از من مپوش
همچو من بی‌عزتی یا قدر و مقداریت هست

در طلسم دوستی کاندر تواش تأثیر نیست
نسخه‌ها دارم اشارت کن اگر کاریت هست

چاره خود کن اگر بیچاره سوزی همچو تست
وای بر جان تو گر مانند تو یاریت هست

بار حرمان برنتابد خاطر نازک دلان
عمر من بر جان وحشی نه اگر باریت هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۹۱
گوهر بعدی:غزل ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.