۵۲۷ بار خوانده شده

غزل ۵۱

بهر دلم که درد کش و داغدار تست
داروی صبر باید و آن در دیار تست

یک بار نام من به غلط بر زبان نراند
ما را شکایت از قلم مشکبار تست

بر پاره کاغذی دو سه مدی توان کشید
دشنام و هر چه هست غرض یادگار تست

تو بی‌وفا چه باز فراموش پیشه‌ای
بیچاره آن اسیر که امیدوار تست

هان این پیام وصل که اینک روانه است
جانم به لب رسیده که در انتظار تست

مجنون هزار نامهٔ ز لیلی زیاده داشت
وحشی که همچو یار فراموشکار تست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۰
گوهر بعدی:غزل ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.