۸۶۷ بار خوانده شده

غزل ۱

آه، تا کی ز سفر باز نیایی، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، ما را بکشد
گر همان بر سر خون ریزی مایی، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من این همه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:غزل ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.