۳۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۰

خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین

تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر
جلمهٔ عشاق را غاشیه بر دوش بین

جزع وی و لعل وی خامش و گویا شدند
جزعی گویا نگر لعلی خاموش بین

بیدل و بیجان منم در غم هجران او
خواجه سلام علیک عاشق مدهوش بین

هست سنایی ز عشق بر سر آتش مدام
گشته دل او کباب جانش پر از جوش بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.