۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۵

غریب و عاشقم بر من نظر کن
به نزد عاشقان یک شب گذر کن

ببین آن روی زرد و چشم گریان
ز بد عهدی دل خود را خبر کن

ترا رخصت که داد ای مهر پرور
که جان عاشقان زیر و زبر کن

نه بس کاریست کشتن عاشقان را
برو فرمان بر و کار دگر کن

سنایی رفت و با خود برد هجران
تو نامش عاشق خسته جگر کن

ولیکن چون سحرگاهان بنالد
ز آه او سحرگاهان حذر کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.