۴۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۸

ای نگار دلبر زیبای من
شمع شهرافروز شهرآرای من

جز برای دیدنت دیده مباد
روشنایی دیدهٔ بینای من

جان و دل کردم فدای مهر تو
خاک پایت باد سر تا پای من

از همه خلقان دلارامم تویی
ای لطیف چابک زیبای من

چون قضیب خیزران گشتم نزار
در غمت ای خیزران بالای من

رحمت آری بر من و دستم گری
گر نیاری رحم بر من وای من

زار می‌نالم ز درد عشق زار
زان که تا تو نشنوی آوای من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.