۵۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۱

ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن
در مسلمانی قدم با مرد دعوی‌دار زن

ور تو از اخلاص خواهی تا چو زر خالص شوی
دیدهٔ اخلاص را چون طوق بر زنار زن

پی به قلاشی فرو نه فرد گرد از عین ذات
آتش قلاشی اندر ننگ و نام و عار زن

درد سوز سینه را وقت سحر بنشان ز درد
وز پی دردی قدم با مرد دردی خوار زن

عالم سفلی که او جز مرکز پرگار نیست
چون درین کوی آمدی تو پای بر پرگار زن

خانهٔ خمار اگر شد کعبه پیش چشم تو
لاف از لبیک او در خانهٔ خمار زن

ورت ملک و ملک باید پای در تحقیق نه
ورت جاه و مال باید دست در اسرار زن

ور نخواهی تا چو فرعون لعین گردی تو خوار
پس چو ابراهیم پیغمبر قدم در نار زن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.