۳۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۵

خیز تا دامن ز چرخ هفتمین برتر کشیم
هفت کشور را به دور ساغری اندر کشیم

هفت گردون مختصر باشد به پیش مرد عشق
شاید ار دامن ز کون مختصر برتر کشیم

نفس ما خصمی عظیم اندر نهاد راه ماست
غزو اکبر باشد ار در روی او خنجر کشیم

پای ما در دام عشق خوبرویان بسته شد
زین قبل درد و بلای عاشقی بر سر کشیم

قصر قیصروان کسری گر نباشد گو مباش
ما به مردی حلقه در گوش دو صد قیصر کشیم

گر نشیند گرد کوی دوست بر رخسار ما
خط عزل از جان و دل بر مشک و بر عنبر کشیم

این همه تر دامنان را خشک بادا دست و پا
خیز تا خط فنا گرد سنایی برکشیم

در کلاه او اگر پشمی‌ست آتش در زنیم
عقل و هوش خویشتن یک دم به مستی در کشیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.