۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۲

بی تو یک روز بود نتوانم
بی تو یک شب غنود نتوانم

یار جز تو گرفت نتوانم
نام جز تو شنود نتوانم

چون ترا در خور تو بستایم
دیگران را ستود نتوانم

کشت دیگر بتان ندارد بر
کشت بی‌بر درود نتوانم

گر بتان زمانه جمع شوند
بر تو کس را فزود نتوانم

جز به فر تو ای امیر بتان
گوی دولت ربود نتوانم

همه شادی من ز دیدن تست
جز به تو شاد بود نتوانم

به زبان حال دل همی گویم
گر همی دل ربود نتوانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.