۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۰

تا به رخسار تو نگه کردم
عیش بر خویشتن تبه کردم

تا ره کوی تو بدانستم
بر رخ از خون دیده ره کردم

تا سر زلف تو ربود دلم
روز چون زلف تو سیه کردم

دست بر دل هزار بار زدم
خاک بر سر هزار ره کردم

کردگارت ز بهر فتنه نگاشت
نیک در کار تو نگه کردم

گنه آن کردم ای نگار که دوش
صفت روی تو به مه کردم

عذر دوشینه خواستم امروز
توبه کردم اگر گنه کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.