۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۳

معشوق مرا ره قلندر زد
زان راه به جانم آتش اندر زد

گه رفت ره صلاح دین داری
گه راه مقامران لنگر زد

رندی در زهد و کفر در ایمان
ظلمت در نور و خیر در شر زد

خمیده چو حلقه کرد قد من
و آنگاه مرا چو حلقه بر در زد

چون سوخت مرا بر آتش دوزخ
وز آتش دوزخ آب کوثر زد

در صومعه پای کوفت از مستی
ابدال ز عشق دست بر سر زد

با آب عنب به صومعه در شد
در میکده آب زر بر آذر زد

گر من نه به کام خویشم او باری
با آنکه دلم نخواست خوشتر زد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.