۳۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲

جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست

ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم
زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست

ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود
عاشقی ورزیم و زین به در جهان خودکام نیست

دام دارد چشم ما دامی نهاده بر نهیم
کیست کو هم بسته و پا بستهٔ این دام نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.