۹۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸

دارم سر خاک پایت ای دوست
آیم به در سرایت ای دوست

آنها که به حسن سرفرازند
نازند به خاک پایت ای دوست

چون رای تو هست کشتن من
راضی شده‌ام برایت ای دوست

خون نیز ترا مباح کردم
دیگر چه کنم به جایت ای دوست

دانی نتوان کشید ازین بیش
بار ستم جفایت ای دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.