۲۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۵

سرمست درآمد از سر کوی
ناشسته رخ و گره زده موی

وز بی خوابی دو چشم مستش
چون مخموران گره بر ابروی

ترک فلکش به جان همی گفت
کای من ز میان جانت هندوی

فریاد کنان فلک که احسنت
کو چشم که بنگرد زهی روی

پیش لبش آب خضر شد خاک
زیر قدمش بهشت شد کوی

دل زار به های های بگریست
می‌گفت به های های کای هوی

یکدم بنشین که این دل مست
چون باد همی رود به هر سوی

جان می‌خواهد ز هر کسی وام
بر روی تو می‌دهد به صد روی

عطار تویی و نیم جانی
با دوست به نیم جان سخن گوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.