۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰۰

ای روی تو فتنهٔ جهانی
مبهوت تو هر کجا که جانی

کرده سر زلف پر فریبت
از هر سر مویم امتحانی

در چشم زدی ز دست بر هم
چشمت به کرشمه‌ای جهانی

ابروی تو رستها چو تیراست
بر زه که کند چنان کمانی

طراری را طراوتی نیست
با طرهٔ چون تو دلستانی

ندهد مه و مهر نور هرگز
بی عارض چون تو مهربانی

در دل بردن به خوبی تو
هرگز ندهد کسی نشانی

خورشید رخ تو را کند ذکر
هر ذره اگر شود زبانی

تا من سگ تو شدم نماندست
از قالب من جز استخوانی

من خاک توام مرا چنین خوار
در خون مفکن به هر زمانی

در عشق تو چست‌تر ز عطار
مرغی نپرد ز آشیانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.