۲۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹۲

ماییم ز عالم معالی
رندی دو سه اندرین حوالی

در عشق دلی و نیم جانی
بر داده به باد لاابالی

بگذشته ز هستی و گرفته
چون صوفی ابن‌وقت حالی

در صفهٔ عاشقان حضرت
از برهنگی فکنده قالی

پس یافته برترین مقامی
احسنت زهی مقام عالی

ما را چه مرقع و چه اطلس
چه نیک کنی چه بد سگالی

ای زاهد کهنه درد نقد است
برخیز که گوشه‌ای است خالی

تا نالهٔ عاشقان نیوشی
بر خلق ز زهد چند نالی

آن می که تو می‌خوری حرام است
ما می نخوریم جز حلالی

ما بر سر آتشیم پیوست
مستغرق بحر لایزالی

ما بی خوابیم و چون بود خواب
در حضرت قرب ذوالجلالی

چون خواب کند کسی که او را
از ریگ روان بود نهالی

عطار برو که دست بردی
از جملهٔ عالم معالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.