۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۵

هر دمم مست به بازار کشی
راستی چست و به هنجار کشی

می عشقم بچشانی و مرا
مست گردانی و در کار کشی

گاهم از کفر به دین باز آری
گاهم از کعبه به خمار کشی

گاهم از راه یقین دور کنی
گاهم اندر ره اسرار کشی

گه ز مسجد به خرابات بری
گاهم از میکده در غار کشی

چون ز اسلام منت ننگ آید
از مصلام به زنار کشی

چون مرا ننگ ره دین بینی
هر دمم در ره کفار کشی

بس که پیران حقیقت‌بین را
اندرین واقعه بر دار کشی

ای دل سوخته گر مرد رهی
خون خوری تن زنی و بار کشی

بر امید گل وصلش شب و روز
همچو گلبن ستم خار کشی

آتش اندر دل ایام زنی
خاک در دیدهٔ اغیار کشی

بویی از مجمرهٔ عشق بری
باده بر چهرهٔ دلدار کشی

غم معشوق که شادی دل است
در ره عشق چو عطار کشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.