۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۹

گر از همه عاشقان وفا دیدی
چون من به وفای خود که را دیدی

دانی تو که جز وفا ندیدی خود
در جملهٔ عمر تا مرا دیدی

من از تو به جان خود جفا دیدم
تو از من خسته دل وفا دیدی

این است جفا که زود بگذشتی
از بی رویی چو روی ما دیدی

برگشتی تو ز بی دلی هر دم
این مصلحت آخر از کجا دیدی

می‌بگذری و روی تو از پیشم
ما را تو به راه آسیا دیدی

بیگانه مباش چون دو چشمم را
از خون جگر در آشنا دیدی

تا روی چو آفتاب بنمودی
بس دل که چو ذره در هوا دیدی

عطار ز دست رفت و تو با او
دیدی که چه کردی و چها دیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.