۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۰

ای زلف تو دام ماه افکنده
ره بینان را ز راه افکنده

زهاد زمانه را سر زلفت
در معرض صد گناه افکنده

دل پیش رخت به جان کمر بسته
جان پیش لبت کلاه افکنده

عشق لب لعل تو هزار آتش
در جان گدا و شاه افکنده

خط تو کزوست خون جان من
در دیدهٔ عقل کاه افکنده

در یک ساعت هزار آتش را
رویت به خط سیاه افکنده

تو یوسف عالم و زنخدانت
دل برده و جان به چاه افکنده

تو خسرو دلبران و روی تو
صد مشعله در سپاه افکنده

دل در سر زلف دلربای تو
باری است به جایگاه افکنده

عطار چو شاهی رخت دیده
رخ طرح نهاده شاه افکنده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.