۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۸

ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده
از دیده دور گشته و در دل بمانده

جانا عجب بمانده‌ام از خود که روز و شب
تو با منی و من ز تو غافل بمانده

کاری است پر عجایب و پوشیده کار تو
باری است اوفتاده و مشکل بمانده

دری نهفته‌ای تو به دریای عشق در
ما از نهیب موج به ساحل بمانده

جان‌ها ز یک شراب الست تو تا به حشر
مست اوفتاده بر سر و در گل بمانده

از یک شراب عشق تو بر لوح جان ما
نه نقش حق نه صورت باطل بمانده

مردان پاک‌رو ز درازی راه تو
بی زاد و توشه بر سر منزل بمانده

سرگشتکان کوی تو را در عتاب تو
واحسرتا ز عشق تو حاصل بمانده

خاک سگان کوی تو عطار تا ابد
در شرح راه عشق تو مقبل بمانده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.