۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۷

ای جهانی خلق حیران مانده
تو به زیر پرده پنهان مانده

تو به عزت بر دو عالم تاخته
ما اسیر بند و زندان مانده

عشق تو طوفان و جان‌ها شبنمی
شبنمی در زیر طوفان مانده

تا شده عشق تو در جان معتکف
جان ز سودای تو بیجان مانده

عاشقان مستغرق تو صد هزار
در سواد این بیابان مانده

جان عاشق با وجود عشق تو
از وجود خود پشیمان مانده

همچو عطار آتشین‌دل خون‌فشان
در ره تو صد هزاران مانده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.