۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۴

عشق تو در جان من ای جان من
آتشی زد در دل بریان من

در دل بریان من آتش مزن
رحم کن بر دیدهٔ گریان من

دیدهٔ گریان من پرخون مدار
در نگر آخر به‌سوز جان من

سوز جانم بیش ازین ظاهر مکن
گوش می‌دار این غم پنهان من

درد این بیچاره از حد درگذشت
چاره‌ای ساز و بکن درمان من

خود مرا فرمان کجا باشد ولیک
کج مکن چون زلف خود پیمان من

هرچه خواهی کن تو به دانی از آنک
زاریی باشد نه فرمان زان من

جان عطار از تو در آتش فتاد
آب زن در آتش سوزان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.