۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۴

قصد کرد از سرکشی یارم به جان
قصد او را من خریدارم به جان

گر بسوزد همچو شمعم عشق او
راز عشقش را نگه دارم به جان

عشق او دل خواهد و زین چاره نیست
دل بدادم چون گرفتارم به جان

ماه‌رویا جان من در حکم توست
جان ببر چند آوری کارم به جان

نی چو عشقم هست جانم گو مباش
من ز جان خویش بیزارم به جان

جانم از شادی نگنجد در جهان
گر دهی ای ماه زنهارم به جان

گر بسوزی بند بندم از جفا
من وفای تو به جان دارم به جان

هرچه فرمایی وگر جان خواهیم
پیشباز آیم به جای آرم به جان

چون دل عطار از زاری بسوخت
کم طلب زین بیش آزارم به جان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.