۳۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۱

ای روی تو شمع بت‌پرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان

زلف تو و صد هزار حلقه
چشم تو و صد هزار دستان

خورشید نهاده چشم بر در
تا تو به درآیی از شبستان

گردون به هزار چشم هر شب
واله شده در تو همچو مستان

آنچ از رخ تو رود در اسلام
هرگز نرود به کافرستان

پیران ره حروف زلفت
ابجد خوانان این دبستان

در عشق تو نیستان که هستند
هستند نه نیستان نه هستان

ممکن نبود به لطف تو خلق
از دینداران و بت‌پرستان

گوی تو که آب خضر بوده است
هر شیر که خورده‌ای ز پستان

ای بر شده بس بلند آخر
به زین نگرید سوی بستان

گلگون جمال در جهان تاز
وز عمر رونده داد بستان

کین گلبن نوبهار عمرت
درهم ریزد به یک زمستان

مشغول مشو به گل که ماراست
پنهان ز تو خفته در گلستان

زخمی زندت به چشم زخمی
گورستانت کند ز بستان

تو گلبن گلستان حسنی
عطار تورا هزاردستان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.