۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۵

بر هرچه که دل نهاده باشیم
در مشرکی اوفتاده باشیم

گر بر کامی سوار گردیم
حالی ز دو خر پیاده باشیم

صد عمر اگر به سر باستیم
داد نفسی نداده باشیم

مستی و غرور سخت کاری است
غم نیست که مست باده باشیم

زان پیش که سر نماند آن به
کین باد ز سر نهاده باشیم

هرگه که ز زاد و بوم رستیم
بینی که ز مرد زاده باشیم

چون سایه در آفتاب روشن
در پیش خود ایستاده باشیم

آن به که درین قفس چو عطار
از هستی خویش ساده باشیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.