۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۴

تا دردی درد او چشیدیم
دامن ز دو کون در کشیدیم

با هم نفسی ز درد عشقش
در کنج فنا بیارمیدیم

بر بوی یقین که بو که بینیم
زهری به گمان دل چشیدیم

گه در طلبش ز دست رفتیم
گه در هوسش به سر دویدیم

در عالم پر عجایب عشق
آوازهٔ او بسی شنیدیم

درمان چه‌کنیم درد او را
کین درد به جان و دل خریدیم

عشقش چو به ما نمود ما را
صد پرده به یک زمان دریدیم

نور رخ او چو شعله‌ای زد
خود را ز فروغ آن بدیدیم

دیدیم که ما نه ز آب و خاکیم
از هر دو برون رهی گزیدیم

چه خاک و چه آب کانچه ماییم
در پردهٔ غیب ناپدیدیم

چون پرده ز روی کار برخاست
از خود نه ازو بدو رسیدیم

پیوستگیی چو یافت عطار
از ننگ وجود او بریدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.