۳۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۳

ما درد فروش هر خراباتیم
نه عشوه فروش هر کراماتیم

انگشت‌زنان کوی معشوقیم
وانگشت‌نمای اهل طاماتیم

حیلت‌گر و مهره دزد و اوباشیم
دردی‌کش و کم‌زن خراباتیم

در شیوهٔ کفر پیر و استادیم
در شیوهٔ دین خر خرافاتیم

گه مرد کلیسیای و ناقوسیم
گه صومعه‌دار عزی و لاتیم

گه معتکفان کوی لاهوتیم
گه مستمعان التحیاتیم

گه مست خراب دردی دردیم
گه مست شراب عالم الذاتیم

با عادت و رسم نیست ما را کار
ما کی ز مقام رسم و عاداتیم

ما را ز عبادت و ز مسجد چه
چه مرد مساجد و عباداتیم

با این همه مفسدی و زراقی
چه بابت قربت و مناجاتیم

برخاست ز ما حدیث ما و من
زیرا که نه مرد این مقاماتیم

در حالت بیخودی چو عطاریم
پروانهٔ شمع نور مشکاتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.