۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۲

ما رند و مقامر و مباحی‌ایم
انگشت نمای هر نواحی‌ایم

خون خواره چو خاک جرعه از جامیم
خون ریز ز دیده چون صراحی‌ایم

هر چند که از گروه سلطانیم
نه قلبی‌ایم و نه جناحی‌ایم

جانا ز شراب شوق تو هر دم
بی صبح و صبوحی و صباحی‌ایم

گر سوختگان تو مباحی‌اند
بس سوخته‌ایم و بس مباحی‌ایم

ما فقر و صلاح کی خریم آخر
چون خاک مقام بی‌صلاحی‌ایم

در بتکده رند و لاابالی‌ایم
در مصطبه مست لافلاحی‌ایم

کافور رباحی ار بود اصلی
کافور نه کافری رباحی‌ایم

تا در رسد این می تو ای عطار
حالی ز بی می ملاحی‌ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.