۹۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۴

نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم

منم و هزار حسرت که در آرزوی رویت
همه عمر من برفت و بنرفت هیچ کارم

اگر به دستگیری بپذیری اینت منت
واگر نه رستخیزی ز همه جهان برآرم

چه کمی درآید آخر به شرابخانهٔ تو
اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم

چو نیم سزای شادی ز خودم مدار بی غم
که درین چنین مقامی غم توست غمگسارم

ز غم تو همچو شمعم که چو شمع در غم تو
چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارم

چو زکار شد زبانم بروم به پیش خلقی
غم تو به خون دیده همه بر رخم نگارم

ز توام من آنچه هستم که تو گرنه‌ای نیم من
که تویی که آفتابی و منم که ذره‌وارم

اگر از تو جان عطار اثر کمال یابد
منم آنکه از دو عالم به کمال اختیارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.