۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۰

تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم

چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم

تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
چون با منی چه جویم اکنون بیارمیدم

عمری به سر دویدم گفتم مگر رسیدم
با دست هرچه دیدم جز باد می‌ندیدم

فریاد من از آن است کاندر پس درم من
دربسته ماند بر من وز دست شد کلیدم

عطار را به کلی از خویشتن فنا کن
چون در فنای عشقت ذوق بقا چشیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.