۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۱

مرا قلاش می‌خوانند، هستم
من از دردی کشان نیم مستم

نمی‌گویم ز مستی توبه کردم
هر آن توبه کزان کردم، شکستم

ملامت آن زمان بر خود گرفتم
که دل در مهر آن دلدار بستم

من آن روزی که نام عشق بردم
ز بند ننگ و نام خویش رستم

نمی‌گویم که فاسق نیستم من
هر آن چیزی که می‌گویند هستم

ز زهد و نیکنامی عار دارم
من آن عطار دردی‌خوار مستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.