۳۱۵ بار خوانده شده
نه ز وصل تو نشان مییابم
نه ز هجر تو امان مییابم
دشنهٔ هجر توام کشت از آنک
تشنهٔ وصل تو جان مییابم
از میان تو چو مویی شدهام
که تورا موی میان مییابم
به یقین از دهن پرشکرت
اثری هم به گمان مییابم
بر رخت تا به نگویی سخنی
میندانم که دهان مییابم
در صفات لبت از غایت عجز
عقل را کند زبان مییابم
دل و جان بر چو لبت آن دارد
کین همه لایق آن مییابم
زان به روی تو جهان روشن شد
که تورا شمع جهان مییابم
آنچه از خلق نهان میجستم
در جمال تو عیان مییابم
بی تو عطار جگر سوخته را
نتوان گفت چه سان مییابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نه ز هجر تو امان مییابم
دشنهٔ هجر توام کشت از آنک
تشنهٔ وصل تو جان مییابم
از میان تو چو مویی شدهام
که تورا موی میان مییابم
به یقین از دهن پرشکرت
اثری هم به گمان مییابم
بر رخت تا به نگویی سخنی
میندانم که دهان مییابم
در صفات لبت از غایت عجز
عقل را کند زبان مییابم
دل و جان بر چو لبت آن دارد
کین همه لایق آن مییابم
زان به روی تو جهان روشن شد
که تورا شمع جهان مییابم
آنچه از خلق نهان میجستم
در جمال تو عیان مییابم
بی تو عطار جگر سوخته را
نتوان گفت چه سان مییابم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.