۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۱

آن ماه برای کس نمی‌آید
کو با غم خویش بس نمی‌آید

در آینه روی خویش می‌بیند
در دام هوای کس نمی‌آید

گر تو به هوس جمال او خواهی
او در طلب و هوس نمی‌آید

جانا ره عشق چون تو معشوقی
در زیر تک فرس نمی‌آید

در وادی بی‌نهایت عشقش
سیمرغ به یک مگس نمی‌آید

هرگز نشوی تو هم نفس کس را
کانجا که تویی نفس نمی‌آید

خورشید بلند را چه کم بیشی
کش سایه ز پیش و پس نمی‌آید

چون در قعر است در وصل تو
جز بر سر آب خس نمی‌آید

در پای فراق تو شوم پامال
چون وصل تو دسترس نمی‌آید

عطار که چینهٔ تو می‌چیند
مرغی است که در قفس نمی‌آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.