۳۱۸ بار خوانده شده
تا سر زلف تو درهم میرود
در جهان صد خون به یک دم میرود
تا بدیدم زلف تو ای جان و دل
دل ز دستم رفت و جان هم میرود
دل ندارم تا غم زلفت خورم
وین سخن از جان پر غم میرود
آسمان از اشتیاق روی تو
همچو زلفت پشت پر خم میرود
دل در اندوه تو مرد و این بتر
کز پی دل جان به ماتم میرود
میدهی دم میستانی جان من
راستی بیعی مسلم میرود
هر زمانی توبهای میبشکنی
توبه الحق با تو محکم میرود
ناز کم کن زانکه تا خطت دمید
آنچه میرفتت کنون کم میرود
خون مخور عطار را کز شوق تو
با دلی پر خون ز عالم میرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در جهان صد خون به یک دم میرود
تا بدیدم زلف تو ای جان و دل
دل ز دستم رفت و جان هم میرود
دل ندارم تا غم زلفت خورم
وین سخن از جان پر غم میرود
آسمان از اشتیاق روی تو
همچو زلفت پشت پر خم میرود
دل در اندوه تو مرد و این بتر
کز پی دل جان به ماتم میرود
میدهی دم میستانی جان من
راستی بیعی مسلم میرود
هر زمانی توبهای میبشکنی
توبه الحق با تو محکم میرود
ناز کم کن زانکه تا خطت دمید
آنچه میرفتت کنون کم میرود
خون مخور عطار را کز شوق تو
با دلی پر خون ز عالم میرود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.