۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۱

آن را که ز وصل او خبر بود
هر روز قیامتی دگر بود

چه جای قیامت است کاینجا
این شور از آن عظیم‌تر بود

زیرا که قیامت قوی را
در حد وجود پا و سر بود

وین شور چو پا و سر ندارد
هرگز نتواندش گذر بود

چون نیست نهایت ره عشق
زین ره نه نشان و نه اثر بود

هر کس که ازین رهت خبر داد
می‌دان به یقین که بی خبر بود

زین راه چو یک قدم نشان نیست
چه لایق هر قدم شمر بود

راهی است که هر که یک قدم زد
شد محو اگر چه نامور بود

چندان که به غور ره نگه کرد
نه راهرو و نه راهبر بود

القصه کسی که پیشتر رفت
سرگشتهٔ راه بیشتر بود

بر گام نخست بود مانده
آنکو همه عمر در سفر بود

وانکس که بیافت سر این راه
شد کور اگرچه دیده‌ور بود

کین راز کسی شنید و دانست
کز دیده و گوش کور و کر بود

مانند فرید اندرین راه
پر دل شد اگرچه بی جگر بود

عطار که بود مرد این راه
زان جملهٔ عمر نوحه‌گر بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.