۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۰

عاشقانی کز نسیم دوست جان می‌پرورند
جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند

فارغند از عالم و از کار عالم روز و شب
والهٔ راهی شگرف و غرق بحری منکرند

هر که در عالم دویی می‌بیند آن از احولی است
زانکه ایشان در دو عالم جز یکی را ننگرند

گر صفتشان برگشاید پردهٔ صورت ز روی
از ثری تا عرش اندر زیر گامی بسپرند

آنچه می‌جویند بیرون از دوعالم سالکان
خویش را یابند چون این پرده از هم بردرند

هر دو عالم تخت خود بینند از روی صفت
لاجرم در یک نفس از هر دو عالم بگذرند

از ره صورت ز عالم ذره‌ای باشند و بس
لیکن از راه صفت عالم به چیزی نشمرند

فوق ایشان است در صورت دو عالم در نظر
لیکن ایشان در صفت از هر دو عالم برترند

عالم صغری به صورت عالم کبری به اصل
اصغرند از صورت و از راه معنی اکبرند

جمله غواصند در دریای وحدت لاجرم
گرچه بسیارند لیکن در صفت یک گوهرند

روز و شب عطار را از بهر شرح راه عشق
هم به همت دل دهند و هم به دل جان پرورند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.