۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۷

دل به سودای تو جان در بازد
جان برای تو جهان در بازد

دل چو عشق تو درآید به میان
هرچه دارد به میان در بازد

ور بگوید که که را دارد دوست
سر به دعوی زبان در بازد

هر که در کوی تو آید به قمار
دل برافشاند و جان در بازد

هر که یک جرعه می عشق تو خورد
جان و دل نعره‌زنان در بازد

جملهٔ نیک و بد از سر بنهد
همهٔ نام و نشان در بازد

هیچ چیزش به نگیرد دامن
گر همه سود و زیان در بازد

جان عطار درین وادی عشق
هر چه کون است و مکان در بازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.