۳۴۹ بار خوانده شده
درد من هیچ دوا نپذیرد
زانکه حسن تو فنا نپذیرد
گر من از عشق رخت توبه کنم
هرگز آن توبه خدا نپذیرد
از لطافت که رخت را دیدم
نقش تو دیدهٔ ما نپذیرد
نتوانم که تو را بینم از آنک
چشم خفاش ضیا نپذیرد
گرچه زلف تو دل ما میخواست
سر گرفته است عطا نپذیرد
ما بدادیم دل اما چه کنیم
اگر آن زلف دوتا نپذیرد
هرچه پیش تو کشم لعل لبت
از من بی سر و پا نپذیرد
میکشم پیشکش لعل تو جان
این قدر تحفه چرا نپذیرد
در ره عشق تو جان میبازم
زانکه جان بی تو بها نپذیرد
چه دغا میدهی آخر در جان
جان عزیز است دغا نپذیرد
گر بگویم که چه دیدم از تو
هیچکس گفت گدا نپذیرد
ور نگویم، ز غمت کشته شوم
کشته دانی که دوا نپذیرد
تو مرا کشتی و خلقیت گواه
کس ز قول تو گوا نپذیرد
خستگی دل عطار از تو
مرهمی به ز وفا نپذیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زانکه حسن تو فنا نپذیرد
گر من از عشق رخت توبه کنم
هرگز آن توبه خدا نپذیرد
از لطافت که رخت را دیدم
نقش تو دیدهٔ ما نپذیرد
نتوانم که تو را بینم از آنک
چشم خفاش ضیا نپذیرد
گرچه زلف تو دل ما میخواست
سر گرفته است عطا نپذیرد
ما بدادیم دل اما چه کنیم
اگر آن زلف دوتا نپذیرد
هرچه پیش تو کشم لعل لبت
از من بی سر و پا نپذیرد
میکشم پیشکش لعل تو جان
این قدر تحفه چرا نپذیرد
در ره عشق تو جان میبازم
زانکه جان بی تو بها نپذیرد
چه دغا میدهی آخر در جان
جان عزیز است دغا نپذیرد
گر بگویم که چه دیدم از تو
هیچکس گفت گدا نپذیرد
ور نگویم، ز غمت کشته شوم
کشته دانی که دوا نپذیرد
تو مرا کشتی و خلقیت گواه
کس ز قول تو گوا نپذیرد
خستگی دل عطار از تو
مرهمی به ز وفا نپذیرد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.